نویسنده: آیت الله عبدالّه جوادی آملی




 
چون مهم‌ترین برنامه‌ی پیام‌آوران الهی تهذیب جان و پرورش روح است و عامل مؤثر تهذیب جان، یاد معاد می‌باشد، زیرا فراموش قیامت و غفلت از معاد بزرگ‌ترین مانع تهذیب جان و تکامل روح است، لذا قرآن کریم اهمیت فراوانی به مسئله معاد داده است و ارتکاب رذائل اخلاقی را در اثر فراموشی معاد، گرفتاری به هوس‌رانی یا کینه‌توزی‌های ظالمانه را نشانه‌ی غفلت از قیامت می‌داند و هوس‌رانان و زورمداران هم می‌خواهند از قید عقل و وحی رها بشوند به نام مقدس آزادی قیامت را منکرند. حتی کسانی که خدا را قبول دارند و مبدأ عالم را پذیرفته‌اند مانند وثنیین حجاز قیامت را انکار می‌کنند و با سرسختی سوگند یاد می‌کنند که قیامتی نیست (وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لاَ یَبْعَثُ اللَّهُ مَن یَمُوتُ) (1).
خداوند سبحان در قرآن کریم معاد را به عنوان این که روزی است «لاَ رَیْبَ فِیهِ» نام می‌برد یعنی ضروری‌التحقیق است. ممکن نیست بتوان در قیامت شک کرد، چون تحقق آن بدیهی و یقینی است. هم در اصل وقوعش تردید نیست و شک راه ندارد و هم بعد از وقوع، جا برای شک در وقایع آن روز نیست، شکی نیست که قیامت واقع می‌شود و اگر واقع شد، آن روز ظرف شک نیست. که انسان درباره چیزی شک کند، زیرا تمام اختلاف‌ها خاتمه یافته خواهد بود، حق در آن روز ظهور می‌کند. نهاد تمام افراد و نهان هر فردی آشکار خواهد شد. تمام پوشیده‌ها روشن می‌شود. آن روز درباره‌ی چیزی نمی‌شود شک کرد زیرا آن روز حقیقت هر امری ظاهر می‌شود. لذا فرمود «لاَ رَیْبَ فِیهِ» یعنی در قیامت شکی نیست، نه اصل وقوع قیامت متعلق شک است و نه آن روز، ظرف شک درباره چیزی است براهینی که قرآن کریم برای ضرورت قیامت اقامه می‌کند متعدد است. یک برهان حد وسطش حکمت خداست، یعنی چون خدا حکیم است و حکیم کار عبث و بیهوده نمی‌کند. اگر عالم دنیا به مقصد نرسد، همین زندگی و مرگ مکرر باشد کسی زنده شود و کسی بمیرد و دوباره کسی زنده شود و کسی بمیرد و هیچ حساب و کتابی در عالم نباشد و زندگی همین باشد و بس یاوه و بیهوده خواهد بود و چیزی که عبث و بیهوده است با حکمت سازگار نیست و خدای حکیم هرگز کار عبث نمی‌کند پس حتماً دنیا مقصدی دارد که به آن متوجه است و به او می‌رسد (وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ) (2) که این برهان باید علیحده حد وسطش که حکمت است روشن شود. برهان دیگر از راه حق و حقیقت است که خدا حق است و از حق کار باطل صادر نمی‌شود و حق باید ظهور کند. دنیا به طور کامل جای ظهور حق نیست، زیرا در دنیا هم باطل است و هم اشتباه حق به باطل. پس باید عالمی باشد که حقیقت ظهور کند. و در آن عالم جا نه برای باطل باشد و نه زمینه برای اشتباه وقتی جز حق چیزی دیگر نبود و باطل در آن روز یافت نشد، زمینه برای اشتباه و تردید پیدا نمی‌شود. همیشه شک و اشتباه در اثر این که دو چیز در خارج هست، انسان به یک فرد ثالث که رسید نمی‌داند آیا از قسم اول است یا قسم دوم چون در دنیا حقی است و باطلی، و گاهی چیزهایی حق و زمانی برخی از چیزها باطل است. لذا یک فرد مشکوک و مشتبهی پیدا می‌شود که حق و باطل او مشکوک است عقیده، اخلاق و افعال مشکوک که آیا از قبیل حق است یا از قبیل باطل. وقتی در قیامت جز حق چیزی نباشد و باطل در آن راه نداشته باشد زمینه برای اشتباه و شک هم پیدا نخواهد شد که حد وسط این برهان، ظهور حق است و قیامت، روز ظهور حق. برهان سوم حد وسطش عدالت است چون خدا عادل است. مردم در دنیا دو نوعند. عده‌ای وارسته، عده‌ای تبهکار، برخی عادل برخی ظالم. در دنیا بین زشت و زیبا و حق و باطل فرقی گذاشته نمی‌شود. اگر روز جزائی نباشد که اهل حق به پاداششان برسند و اهل باطل به کیفرشان، گرفتار شوند با عدل الهی سازگار نیست. حد وسط این برهان عدل خداوند است یعنی چون خدا عادل است، پس روز جزائی هست. این‌ها براهین متعددی است که قرآن کریم برای ضرورت معاد، اقامه می‌کند یکی از این براهین مسئله ظهور حق بود یعنی روزی باید فرا برسد که حقیقت ظهور کند و آن روز را روز ظهور حق گویند.

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید *** شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

در دنیا تا بشر بود اندیشه بود و تا بشریت هست تفکر هم هست همان‌طور که اصل اندیشه و تفکر از بشر جدا نمی‌شود، اختلاف بین عقاید و مکتب‌ها، تضارب نظرها، درگیری ایده‌ها و پراکندن مکرها هم از جوامع بشری گرفته نمی‌شود. چنین نیست که تمام بشر یکنواخت فکر کنند همه انسان‌ها به یک امر معتقد شوند و همه یک طرز فکر داشته باشند و همه به یک هدف برسند. پس اختلاف نظرات همانند اصل اندیشه همواره با جامعه‌های انسانی هست آیا موطنی هست که به این اختلاف‌های فکری و مکتبی و ایده‌ای خاتمه دهد؟ یا برای ابد جنگ 72 ملت هست هر کسی به خود می‌گوید من ره حقیقت می‌روم و دیگران ره افسانه می‌روند یا به موطنی می‌رسند که جنگ 72 ملت خاتمه پیدا می‌کند و حق روشن می‌شود. آیا این اختلاف‌نظرها ابدی است یا نه، یعنی یا اختلاف‌نظرها حق است یا اختلاف بین آن‌ها باطل است. و چون حق با حق اختلاف ندارد و باطل است که با حق اختلاف دارد باطل با ابدیت سازگار نیست پس باید روزی فرا برسد که هرگونه باطل از بین برود و قهراً به عمر اختلاف افکار و اندیشه‌ها نیز خاتمه بدهد که آن روز، روز ظهور حق است اگر اختلاف باطل است ممکن نیست چیزی بیهوده باشد و جاودانه بماند اگر نظریات گوناگون برخی حق است و بعضی باطل، باید روزی فرا برسد که این اختلاف‌ها، یکسو نهاده شود. و معلوم گردد که حق کدام بود و افسانه کدام. این یک نحو اختلاف است که باید به عمرش خاتمه داده شود. یک نحو اختلاف دیگر بین درون و بیرون ریاکاران و زهدورزان و شهرت‌طلبان سمعه‌جویان و ریاکاران سالوس ورز و منافقان دو چهره است. آیا در جهان نباید موطنی باشد که به این اختلاف و دوگانگی درون و بیرون خاتمه داده شود این نفاق و دوگانگی و دوچهره بودن باطل است آیا نباید از عالم این باطل برداشته شود آیا می‌شود که باطل جاودانه باشد و ریا و سمعه جاوید باشد می‌شود نفاق ابدی باشد یا نه. عالمی که در آن نفاق هست، جهانی که در آن تظاهر و ریا و فریب و سمعه هست به نظامی تبدیل می‌شود که سمعه نمی‌پذیرد، ریا در آنجا راه ندارد، نفاق در آنجا خریدار ندارد، فریب در آنجا نقشی ندارد. جهان طبیعت که آمیخته با نفاق است باید به آنجا برسد که این اختلاف درون و بیرون هم یکسو نهاده شود، قرآن این بعد قیامت را مطرح می‌کند و می‌گوید خدا حق است و حق باید ظهور کند. دنیا تاب ظهور حق را ندارد. و قرآن دنیا را شایسته ظهور حق نمی‌داند تجارب بشری، تأیید و تصدیق می‌کنند که دنیا ظرف ظهور حق نیست مجلای ظهور حقیقت محض نیست، قابل ظهور تام الله نیست لذا همواره در دنیا این اختلافات و آن تخلفات و این دوگانگی‌ها و آن نفاق‌ها هست. گرچه انبیاء آمده‌اند و کتاب‌های آسمانی آورده‌اند که به این اختلاف‌های درون و بیرون و به اختلافات آراء صاحب نظران و به دوگانگی برداشت‌های متفکران بشری خاتمه دهند، ولی قرآن خودش فرمود: این با یک درصد معین قابل اصلاح است نه صددرصد (وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ) (3) خداوند به رسول الله فرمود هرچه حرص بورزی که همگان ایمان بیاورند خیلی‌ها نمی‌پذیرند (وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ) (4)
گروه بی‌شماری گرفتار هوس‌های درونی‌اند که زمینه‌ی اختلاف و ریشه‌ی نفاق است بنابراین گرچه انبیاء ره‌آوردی دارند و گرچه کتاب‌های آسمانی برای حل اختلاف نازل شده ولی در حدی تشریع و در حدی که اختیار ثواب و گناه هست یک درصد معینی با موفقیت روبروست اما این اختلاف برای همیشه در بشریت هست تا طبیعت عوض شود و این نظام دگرگون گردد و به نظامی که جز حق نمی‌پذیرد و به موطنی که جز ظرف حق ظرف چیز دیگری نباشد تبدیل شود. دنیا چون این صلاحیت را ندارد که مجلای کامل حق باشد حق به تمامی ظهور نمی‌کند وقتی حق به تمامی ظهور نکرد آن کمبودها و آن خلأ حق می‌شود باطل. وگرنه باطل یک امر وجودی نیست، در سوره نحل جریان قیامت را که مطرح می‌کند می‌فرماید: قیامت برای آن است که به عمر این اختلافات خاتمه داده شود و این دوگانگی‌ها یکسو نهاده شود. (لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ) یعنی قیامت برای آن است که خدا همه‌ی حقایق را آنچه که مورد اختلاف بود، بیان کند معلوم بشود حق با که بود و چه گروهی باطل‌گرا بودند. (وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لاَ یَبْعَثُ اللَّهُ مَن یَمُوتُ بَلَى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ كَفَروُا أَنَّهُمْ كَانُوا كَاذِبِینَ) (5) قیامت برای آن است که حق ظهور کند، به عمر همه‌ی اختلاف‌ها خاتمه داده شود. کفار بفهمند که پنداری دروغین داشتند و حق را انکار کردند، و باطل می‌گفتند. در سوره‌ی نور جریان قیامت را که مطرح می‌کند می‌فرماید: روزی فرا می‌رسد که (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ) (6) در آن روز زبانشان علیه آن‌ها شهادت می‌دهد، اگر انسان کار خلافی را کرد در محکمه‌ی خدا زبانش علیه او شهادت می‌دهد. دست‌های انسان علیه او گواهی می‌دهند پاهای انسان گواهانی علیه انسان هستند از اینکه فرمود دست و پا و زبان انسان علیه او شهادت می‌دهند معلوم است که انسان گناه می‌کند نه دست و پا و زبان او. گناه کننده انسان است، و این اعضا ابزار کارند، چون شاهد غیر از متهم است. یک وقت متهم سخن می‌گوید می‌گویند اقرار کرد یک وقت بیگانه در مورد این متهم سخن می‌گوید. می‌گویند شهادت داد، شهادت غیر از اقرار است گرچه در قرآن کریم می‌فرماید: خودشان علیه خود شهادت دادند یا می‌دهند. این با تجزیه و تحلیل عقلی است که با یک دقت اعتباری شاهد غیر از متهم است، یا در آنجا شهادت به معنی اقرار است. چه نظیر این درباره‌ی محاکم دنیا استعمال شده است (شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى‏ أَنْفُسِكُمْ) (7) علی‌ ای حال دست و پا و زبان به آن کردارها و گفتارهای پیشین انسان سخن می‌گویند و علیه متهم در محکمه عدل خداوند سبحان گواهی می‌دهند (یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ) (8) الله آن دین حقیقی را در آن روز به حد کامل ارائه می‌دهد و تثبیت می‌کند و این‌ها در آن روز می‌فهمند که الله حقی ثابت و آشکار است. امیرالمؤمنین مولی‌الموحدین (علیه‌السلام) فرمود (هو احق و ابین مما تری العیون) (9) چیزی از خدا ثابت‌تر و آشکارتر نیست از هرچه چشم می‌بیند خدا حق‌تر و ثابت‌تر و بین‌تر است در آن روز الله به اسم حق ظهور کامل می‌کند و جز ظهور حق چیز دیگری نیست لذا هم باطل از بین می‌رود و هم اختلاف رخت برمی‌بندد و هم اشتباه جائی ندارد. در آن موطن در کنار حق، باطل نیست تا عده‌ای به سمت باطل گرایش داشته باشند و گروهی به حق بگروند و گروهی سرگردان باشند. اگر باطل باشد مردم سه دسته‌اند: یک عده به طرف حق، یک عده به طرف باطل و یک عده در اشتباه و سرگردانند ولی اگر جز حق چیزی نباشد نه باطل هست که زمینه‌ی اختلاف فراهم شود نه جا برای اشتباه می‌ماند اگر در جائی «دو» چیز نباشد شکی نخواهیم داشت همیشه شک و اشتباه در اثر وجود دو امر است که انسان درباره شیء سوم شک می‌کند که آیا از اولی است یا از دومی. اگر خدا در قیامت به اسم مبارک حق ظهور کرده و آن هستی خاص، هستی ظهور حقیقت بود، دیگر جا برای اختلاف و اشتباه نمی‌ماند. خدا از قیامت به روز حق تعبیر کرد. فرمود: آن روز «الْیَوْمُ الْحَقُّ» یعنی روزی است که حق در آن ظهور تام دارد. نه آنکه معنی آیه این باشد که قیامت حق است یک وقت می‌گوئیم قیامت حق است یعنی قیامت واقع می‌شود و یک وقت می‌گوئیم قیامت روز حق است یعنی ظرف ظهور حق محض است. پس نه تنها قیامت واقع می‌شود بلکه آن روز روز ظهور حق است. فرمود: قیامت وقتی است که حق ظهور می‌کند (ذلِكَ الْیَوْمُ الْحَقُّ) آن روز حق است یعنی در هستی قیامت و پهنه معاد، جا برای باطل نیست، لذا در آن روز به هر اختلافی خاتمه داده می‌شود. منافقی که بین درون و بیرونش دوگانگی بود آن روز رسوا می‌شود. ریاکاری که بین درون و بیرونش فرق داشت آن روز مفتضح می‌شود، شهرت‌طلب سمعه‌خواهی که بین نهان و آشکارش اختلاف بود آن روز که پیشگاه حقیقت پدید آمد شرمنده می‌شود و هیچ جایی برای کتمان نیست (ذلِكَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى‏ رَبِّهِ مَآباً) (10) هرکه می‌خواهد به سمت حق حرکت کند هم آن توفیق نصیبش می‌شود که جز حق چیزی نخواهد، هم آن موهبت نصیبش می‌شود که جز حق چیزی نکند. نه بر خودش فریب را تحمیل کند، نه دیگران را فریب بدهد (ذلِكَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى‏ رَبِّهِ مَآباً). رسول الله هم فرمود: (إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ) (11) من به سوی الله دعوت می‌کنم و بازگشت من هم به سوی الله است. گرچه در سوره‌ی نحل فرمود: انبیاء آمدند کتاب‌های آسمانی آوردند برای اینکه به اختلافات خاتمه دهند ولی همان‌طوری که بیان شد ادامه دادن راه انبیاء نقشی که دارد مقداری از اختلاف را که می‌کند نه آن که اصل اختلاف را از بین ببرد فرمود: (وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (12) ما این کتاب را جز برای این هدف والا نفرستادیم که به اختلافات خاتمه بدهد و هدایت و رحمت باشد ولی موفقیت پیام‌آوران الهی یک درصد خاص دارد. (قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّكُورُ) (13) فقط گروهی ممتاز حق را می‌پذیرند. نه اختلاف را دامن می‌زنند، نه بین درون و بیرون خودشان اختلاف ایجاد می‌کنند، نه فریب را بر خویش تحمیل می‌کنند، نه برای دیگران تحمل آن را روا می‌دارند. روز قیامت، روز ظهور حق است که باید هرگونه کتمان شده‌ها، آشکار شود. فرمود: (إِنَّهُ عَلَى‏ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ) (14) رجع یعنی برگرداندن رجوع یعنی بازگشتن رجع متعدی است برخلاف رجوع. خدا رجع می‌کند و باز می‌گرداند. کی؟ روزی که سریره‌ها، اسرارها، رازها، نهفته‌ها، نهان‌ها و نهادها آشکار می‌شود. همان‌طور که هرچه در دل زمین است آشکار می‌شود. (وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا) (15). هرچه در زمینه‌ی بشری هم هست آشکار می‌شود (یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ) (16) آن رازهایی که انسان در زوایای دل بایگانی کرد در آن روز روشن می‌شود. آن اسرار نهفته در آن روز بیرون می‌آید. هر کس در مخزن دل هرچه داشت و دارد آن روز آشکار می‌شود و رازی نمی‌ماند. بعضی از رازهاست که بر خود انسان هم پوشیده است (وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى‏) (17) خدا نه تنها از جهر و آشکار آگاه است، نه تنها راز و سر آدمی را بلد است، بلکه اخفای از راز را که بر خود انسان هم پوشیده است می‌داند. گاهی انسان علم به علم ندارد. یا در آن نهانخانه‌ی قلب، آن چنان انباشته است که حب به نفس نمی‌گذارد انسان به سر و ریشه آن راز پی‌ببرد این، اخفای از راز است که پوشیده‌تر از اسرار است خدا به این‌ها هم آگاهی دارد. در آن روز همه‌ی این زمینه‌های دل آشکار می‌شود (یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ). در سوره نساء فرمود: آن روز که تبهکاران علاقه‌مندند با خاک برای شوند (لَوْ تُسَوَّى‏ بِهِمُ الْأَرْضُ وَلاَ یَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً) (18) هرچه در نهان دارند آشکار می‌کنند و هرچه در دل دارند علنی می‌کنند. در دنیا حق را برای رسیدن به اهداف مادی پل قرار می‌دادند و روی حقیقت پا می‌گذاشتند که به مطامع زودگذر دنیا برسند (اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع) (19) مولی‌الموحدین فرمود: اکثر قربانی‌های عقل زیر شمشیر آز و طمع است. انسان بی‌خرد فرشته‌ی عقل را در پای طمع قربانی می‌کند برای رسیدن به آز عقل را قربانی می‌کند با شمشیر طمع، گردن عقل را می‌زند با شمشیر آز سر عقل و خرد را می‌کوبد. انبیاء می‌گویند (لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ) (20) چرا حق را کتمان می‌کنید؟ چرا به باطل لباس حق می‌پوشانید؟ چرا زشتی را به صورت زیبا درمی‌آورید؟ چرا گناهی را به صورت صواب ارائه می‌دهید (لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ) و آن‌ها گوش نمی‌کنند ولی در قیامت هرچه در نهان آن‌ها هست آشکار و ظاهر می‌نمایند و نمی‌توانند کتمان کنند چون زبان آن‌ها در اختیار حق است نه در اختیارشان. اگر حق ظهور کرد انسان حق را می‌گوید. دست و پا هم حق را می‌گویند وقتی انسان به اعضایش اعتراض می‌کند که چرا علیه ما گواهی دادید می‌گویند خدایی که همه امور و اشیا را گویا کرد ما را نیز گویا کرد (قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ) (21) آن روز باطل راه ندارد، زیرا (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ) (22) در جایی که حق ظهور کند، غیر از حق راهش را گم می‌کنند ممکن نیست حقیقت به طور کامل ظهور کند. آنگاه جا برای باطل و برای کتمان حق باشد یا زمینه برای نفاق و موقفی برای ریا باشد، بلکه به عمر همه این‌ها خاتمه داده می‌شود (لاَ یَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً) و اگر این چنین است حق باید ظاهر شود. و خدا حق است و محال است حقیقت ظهور نکند. بنابراین قیامت می‌شود روز یقین. هم اصل ظهور قیامت یقین است و هم چیزی جلوی ظهور قیامت را نمی‌گیرد، نه از درون نه از بیرون. خدا که حق است به این نام شریف ظهور می‌کند باید به این اختلاف‌ها خاتمه داده شود و جلوی این «باید» را هیچ چیز نمی‌گیرد زیرا چه اندازه باطل می‌تواند مقاومت کند و موقعیت خودش را تثبیت کند حق که ظهور می‌کند باطل سرکوب می‌شود. جهان با پیروزی حق بر باطل، ادامه پیدا می‌کند تا باطل یکسره یکسو نهاده شود و حق یکسره جلوه کند هر باطلی هست به کناری می‌رود آن کمبود ظهور حق را می‌گویند باطل. اگر در ظهور حقیقت، کمبودی نباشد و حق به طور کامل ظهور کند دیگر جا و زمینه برای باطل نیست لذا فرمود ما به تدریج راه نفوذ حق، راه به پیروی حق را تهیه کنیم تا کم‌کم باطل را سرکوب کرده و از بین ببریم (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) (23)
اگر گفته می‌شود حق که آمد، باطل رفتنی است، راه از بین بردن باطل آن است که حق را تثبیت کنیم. خدا فرمود: ما حق را بر باطل ترجیح می‌دهیم پیروز می‌کنیم. حق ظفرمند، باطل را سرکوب می‌کند، مغزش و سرش را می‌کوبد. باطل سرکوب شده، از بین می‌رود (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) حق تدریجاً باطل را می‌کوبد بغتة و دفعة حق ظاهر می‌شود. این همان ظهور دفعی قیامت است که خدا قیامت را تدریجی نمی‌داند می‌گوید قیامت دفعة بغتة می‌آید (فَتَبْهَتُهُمْ) آن‌ها را مبهوت می‌کند چون باطل دفعة و بغتة از بین می‌رود. و سرکوب شدن باطل توسط ظهور کامل حق است. لذا از قیامت به عنوان چیز تدریجی تعبیر نمی‌کنند بلکه گفته می‌شود که قیامت بغتة می‌آید (فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) گاهی درباره‌ی قیامت چنین تعبیر می‌کنند: (وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ) (24) یعنی جریان قیامت مانند یک چشم به هم زدن یا نزدیک‌تر از این است که دیگر زمان مطرح نیست چون زمان در نور دیده می‌شود. زمان محصول حرکت است حرکت به مقصد می‌رسد زمان با حرکت این نظام همراه است این نظام تبدیل می‌شود به نظام دیگر و این جهان به جهان دیگر عوض می‌شود و زمان به مقصد می‌رسد این متزمن و متحرک هم آرام می‌شود، کشتی طبیعت می‌رود که لنگر بیندازد. در مباحث قبل بیان شد که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره قیامت چنین سؤال کردند (أَیَّانَ مُرْسَاهَا) یعنی این کشتی کی لنگر می‌اندازد؟ «ارساء» یعنی لنگر انداختن. درباره‌ی کشتی نوح فرمود (بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا) یعنی جریان و ثبات این کشتی به نام خداست تعبیر لطیف قرآن از قیامت این است که سؤال کردند کشتی طوفانی طبیعت کی لنگر می‌اندازد؟ متحرک قبل از آرام شدن در مرحله‌ی قوه است وقتی به فعلیت رسید آرام می‌شود. قیامت اکنون در مرحله‌ی قوه است وقتی به فعلیت رسید آرام می‌شود. دنیا مرحله‌ی قوه‌ی آن عالم است و آخرت مرحله فعلیت می‌باشد که آخر و پایان، و دار قرار و جهان ثبات و قرارگاه است و سراسر حیات می‌باشد. (إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ) (25) صحنه‌اش بیدار است ساهره است فضایش بیدار است چون حق زنده و بیدار است و آن روز مرحله فعلیت این کشتی طوفانی خواهد بود. این حرکت با رسیدن به قیامت لنگر می‌اندازد و دفعة به مقصد می‌رسد وصول به مقصد تدریجی نیست سیر به مقصد تدریجی است لذا فرمود: (وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ) برای قیامت آسمانی دیگر زمینی دیگر و نظامی دیگر است که عین افراد دنیا در آن نظام زنده‌اند و همین افراد با همه‌ی حقائقی که داشته و دارند بدون فوت کمترین چیزی در آن نظام زنده می‌شوند و در آن نظام محکوم عوامل حقیقی آن نظام خواهند بود بنابراین هیچ جایی برای کتمان حق نیست. و چون حق ظهور کرد جا برای باطل نیست. چون باطل سرکوب شد (فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) دفعة باطل رخت بربست چون دفعة حق تابید مثل این که اگر دفعة نورافکنی قوی بتابد این تاریکی‌ها دفعة از بین می‌رود. و گرچه این مثال با ممثل فرق دارد این جا زمان مطرح است ولو سریع ولی آنجا تصور زمان دشوار است زیرا زمان به مقصد می‌رسد همان طور که متزمن به مقصد می‌رسد و یا حرکت به مقصد می‌رسد و نیز متحرک به مقصد می‌رسد. و هیچ عاملی هم جلوی ظهور حق را نمی‌تواند بگیرد زیرا فرمود: (وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ) اگر چیزی بخواهد جلوی ظهور حق را بگیرد آن چیز مخلوق بشر است و مخلوق بشر تابع اراده‌ی خلل‌ناپذیر الله است لذا به دنباله‌ی آن آیه فرمود: (وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ) (26) هیچ چیزی نمی‌تواند جلوی ظهور حق را بگیرد چون آنچه جلوی ظهور حق را می‌گیرد باطل است اگر باطل سرکوب شد (فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) جا برای عدم ظهور حق نیست آن روز که پیشگاه حقیقت پدید می‌آید نه از درون و نه از بیرون عاملی یافت نمی‌شود که جلوی ظهور حق را بگیرد لذا فرمود: (فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) (27) در دنیا که بودی پرده‌ای آویخته بودی لذا حق را نمی‌دیدی. الان پرده کنار رفت و تو اسرار را دیدی، هم خود را بهتر شناختی، هم دیگران را شناختی هم نظام عوض شد، تمام کوه‌ها کوبیده شد (وَیَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً لاَّ تَرَى‏ فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً) (28) این پهنه‌ی زمین قیامت بدون تل و تپه، صاف خواهد بود. هم پرده کنار می‌رود، هم چشم تیزبین خواهد شد (فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) آن روز چشم ظاهر و باطن با حدت و درون‌بینی و تیزبینی می‌نگرد روز ظهور حق است امیدواریم که حق آن‌ چنان برای ما در دنیا ظهور کند که تابع مولی‌الموحدین باشیم، پیرو امامی باشیم که فرمود: (لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً) پیرو کسانی باشیم که خدا به پاس احترام یاد قیامت آنان را بندگان مخلص قرار داد فرمود: (إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ) (29) و این یاد قیامت به عنوان بهترین هدیه از طرف ذات اقدس الله نصیب همه‌ی ماها بشود (غفرالله لنا و لکم).

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 38.
2. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 38.
3. سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 103.
4.. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 116.
5. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 38 و 39.
6. سوره‌ی نور، آیه‌ی 24.
7. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 135.
8. سوره‌ی نور، آیه‌ی 25.
9. نهج‌البلاغه‌ی فیض، صفحه 483.
10. سوره‌ی نبأ، آیه‌ی 39.
11. سوره‌ی رعد، آیه‌ی 36.
12. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 64.
13. سوره‌ی سباء، آیه‌ی 13.
14 و 16. سوره‌ی طارق، آیات 8 و 9.
15. سوره‌ی زلزال، آیه‌ی 2.
17. سوره‌ی طه، آیه‌ی 7.
18. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 42.
19. نهج‌البلاغه‌ی فیض، صفحه 1184.
20. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 71.
21. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 21.
22. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 32.
23. سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 18.
24. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 77.
25. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 64.
26. سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 19.
27. سوره‌ی ق، آیه‌ی 50.
28. سوره‌ی طه، آیات 105-107.
29. سوره‌ی ص، آیه‌ی 46.

منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بی‌جا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم